چی بگم از این زمونه

(هرچی بتونم مینویسم)

چی بگم از این زمونه

(هرچی بتونم مینویسم)

طنز اس ام اس

هر چی زنگ میزنم تلفنت نمیگیره مثل اینکه جات خرابه
.  

.
به مامانت بگو جاتو عوض کنه ! 

  

به غضنفر میگن اذون بگو ... میگه والا چی بگم همه چی از یه نگاه شروع شد !  

 

این sms صرفا جهت دو یدن شما به طرف موبایل بود و هیچ ارزش دیگری ندارد !!!  
 
جذر عدد 4569876532رو بگیر و عدد 1 رو به اون اضافه کن و تقسیم بر 3 کن و نتیجه رو ضربدر 2 کن و عدد بدست امده رو واسه اسکول بعدی بفرست !
 

ترکه از خوشحالی بال در میاره با ضد هوایی میزنندش 

 

ترکه خودشو(سند تو ال)میکنه دنیا خر تو خر میشه
 

ترکه تو مسابقه ژیمناستیک از روی خرک نمیپریده میگفته :احترام به همنوع واجب است. 


ترکا واسه همدردی با زلزله زدگان بم همه خانه هایشان را خراب میکنند. 

 

مزد نیکی

پیری،بیماری ،دردو دل مردگی چنان مرا فرا گرفته بود که خدا داند، که تنها امیدم فقط او (خدا)بود.
به گذشته نگریستم مرا خطایی نبود ،با خود گفتم تقدیر این بوده شکایتی نیست ،که قاضی(خدا) منصف است .
با و جود اینکه پیری مرا امان نمی داد ونای برای روزی در آوردن نداشتم به ناچار ادامه می دادم
مرا چون در آبادی بودم و ملکی کوچک داشتم رها کرده بودم و اکنون هر روز صبح با دست فروشی تا شب لقمه نانی برای خود و همسرم تهیه می کردم و من توفیق داشتن را فرزند نداشتم البته ملالی نبود چون مصلحت این بود .
فصلها گذشت تا اینکه به زمستان سرد رسید
دریک روزسرد به کار خود مشغول بودم . چون مرا قوت استخوان نبود ،سرما انگشتانم را چنان بی حس کرده بود که گویی هرگز باز نخواهند شد،با پای سرد و بی جان چاره جز امرار معاش نبود .
و هرکس از سر نیاز یا دلسوزی چیزی خریداری می کرد و برخی ما بقی پول را نمی خواستند و این لطف آنها را می رساند .
شب فرا رسید ،من ره منزل پیش گرفتم .در مسیر دخترکی زیبا روی را دیدم .
با دستی کوچک و سرد در حالیکه، دندانش برروی دندان نمی ایستاد ،می لرزید و از مردم در خواست کمکی نا چیز می کرد.
او را صدا زدم به سمتم آمد ،گفتم مادرو پدرت کجایند ؟
گفت: پدرم از دنیا رفته ومادری بیمار دارم .
به او گفتم ای زیبا رو آنچه زیباست چنین نکند، تو اگر سالی بزرگتر بودی از دست گرگان (آدم ناپاک) به سلامت ره منزل نمی گرفتی .
اشک بر چهره اش جاری شد گفت ناچارم ،شب را با نانی خالی سر میکنیم و برای خوردن چیزی نداریم
و من آنچه چرا را خدا روزیم کرده بود به او دادم ،گفتم مراقب خود باشد.و از این کار پشیمان نبودم
به منزل آمدم ،اما همسرم که عمری اهل دلدادگی بود و هنوز هم مثل دوران جوانی با من پایبند به عشق بود ومرا تا سرانه پیری همراهی کرده بود .
با لبخند سوی آمد و گفت مردی امده است از اهل آبادی که ملک تورا با قیمتی چندین برابر گذشته می خواهد بخرد و من ملک را فروختم آنچنان که خیلی راضی بودیم و می توانستیم زندگی مطلوبی داشته باشیم .
اما آن شب بعد از عمری زندگانی در پیری آموختم آنکه دل نیازمندی شاد کند اول خدا را شاد کرده و مزد کار خود را گیرد

طنز جالب

یک ایرانی در فرانسه مشغول رانندگی در اتوبان بوده و ناگهان متوجه میشه که خروجی مورد نظرش رو رد کرده... لذا به عادت دیرینه ی ایرانی ها، میزنه رو ترمز و با دنده عقب،شروع میکنه به برگشتن به عقب! اما در همین حال با یه ماشین دیگه تصادف میکنه... سرت رو درد نیارم، پلیس میاد و اول با راننده ی فرانسوی صحبت میکنه و بعد میاد سراغ ایرانیه و بهش میگه: ما باید این آقا رو بازداشت کنیم، ایشون اونقدر مسته که فکر میکنه شما تو اتوبان داشتی دنده عقب میرفتی 

  

غضنفر چترباز شده بود و برای اولین بار می خواست بپرد، ولی می ترسید. مربی اش در حالی که جلوی در هواپیما با او حرف می زد، گفت: اصلا ترس نداره، راحت می پری.

غضنفر گفت: چی می گی ترس نداره؟ خیلی هم ترس داره، من از این بالا که بپرم می میرم.

مربی گفت: تو چتر داری، باز می شه، تازه اون هم باز نشه، چتر کمکی داری....

غضنفر گفت: ولی اگر هیچ کدوم بازنشه می دونی از این بالا بخورم زمین تکه تکه می شم.

مربی گفت: خجالت بکش! مثلا تو مردی! تو چترباز وطنی! تو سرباز میهنی! تو حافظ ناموس این ملتی! تو یادگار شهیدان وطنی! تو مثل ستارخان و باقرخان می مونی! تو نمی ترسی......

غضنفر که لحظه به لحظه بیشتر احساس شهامت می کرد، یک دفعه چترش را درآورد و گفت: حالا که اینطوره، اصلا چتر بی چتر.... و پرید 

 

برنامه نویس : برنامه نویس موجودیست زنده که اغلب بصورت نشسته با کمی خمیدگی روبروی خود را نگاه می کند. این موجود توانایی بسیار زیادی در گیر دادن به یک موضوع و پلک نزدن را داراست. بیشتر طول عمر خود را بدون تحرک سپری می کند و فقط انگشتانش دارای فعالیت بسیار زیاد هستند. غالبا بصورت انفرادی یافت می شود و در پاسخ به مخاطب همواره می گوید: چی؟ ۹۹٪ آنها شب زیست هستند. بین یک شاخه گل رز و یک تکه پارآجر تفاوتی قائل نمی شود و دنیای وی فقط نیم متر جلوتر از چشمانش می باش 

  

بابام میگه: پسرم اگر کسی بهت یونجه تعارف کرد اصلا ناراحت نشو بهش نگاه کن شاید الاغه و بهترین غذاشو بهت تعارف کرده (آموزنده) 

 

می‌دونی چرا زن‌ها بیشتر از مردها عمر می‌کنند؟ .. .. .. .. .. چون زن ندارن 

 

غضنفر از تاکسی پیاده شد. به محض اینکه پیاده شد توی پیاده رو اصغر پسر خاله اش رو دید، در حالی که داشت با اصغر دست می داد، پول رو به طرف راننده تاکسی گرفت و گفت: دو نفرمون رو حساب کن 

 

شهادت

شهادت امام محمد باقر را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت عرض می نمایم